شاید بخندید !!
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
شاید بخندید !!

چند وقت پيش با بابام دعوام شد، دستشو برد بالا که بزنه تو صورتم...!
منم يهو رفتم تو فاز هندي گفتم:
بزن بابا..!
بزن !
بزن بذار بفهمم که پدر بالا سرمه...!
بزن که بفهمم هنوز بي صاحاب نشدم...!
بزن بابا!
ودر نهايت ناباوري بابام زد تو گوشم

ظهر تو خونه دراز کشيده بودم و TV ميديدم
که متوجه شدم که يهنفر از تو کوچه داره اسممو با بلندگو صدا ميزنه
اولش فکر کردم شايد با کس ديگه ايي کار داشته باشه اما بعد از چند ثانيه اسم و فاميلو با هم صدا زد
رفتم تو کوچه ديدم يه وانت سبزي فروشي جلو در خونه ايستاده بهش گفتم منو از کجا ميشناسي
گفت مامانت سر کوچه ازم سبزي خريدو گفت بيام اينجا صدات کنم که بياي بگيري.

مکالمه ای بین من و مادرم:
-مامان
- جونم
- داشتم ماست می خوردم
- نوش جونت پسرم
- ریخت رو فرش
- کوفتو بخوری نکبت...

من هیچوقت نفهمیدم چرا آدما زیرِ پتو احساس امنیت میکنن...
حالا گیریم یه قاتل اومد توی اتاق خواب بعد حتما ً میگه :
الان اومــــــدم بکــــشمـــــــِــــت... اَه لعنتی پتو داره نمیشه!

زنگ زدم پشتیبانی میگم: چرا سرعت اینترنتم کم شده؟
میگه: چون کندی سرعت دارین!
گفتم اجرت با سید الشهدا خیالم راحت شد، یه خانواده از نگرانی دراوردی !
پس دلیلش اینه! البته خودمم شک کرده بودم!





:: بازدید از این مطلب : 271
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 7 خرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست